سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و اشعث پسر قیس را که فرزندش مرده بود چنین تعزیت فرمود : ] اشعث اگر بر پسرت اندوهگینى ، سزاوارى به خاطر پیوندى که با او دارى ، و اگر شکیبا باشى هر مصیبت را نزد خدا پاداشى است . اشعث اگر شکیبایى پیش گیرى حکم خدا بر تو رفته است و مزد دارى ، و اگر بى تابى کنى تقدیر الهى بر تو جارى است و گناهکارى . پسرت تو را شاد مى‏داشت و براى تو بلا بود و آزمایش ، و تو را اندوهگین ساخت و آن پاداش است و آمرزش . [نهج البلاغه]
یاقوت
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 3655
بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
یاقوت


........... لوگوی خودم ...........
یاقوت
............. بایگانی.............
زمستان 1386

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • مثنوی حافظ

  • نویسنده : :: 86/12/26:: 7:40 عصر
    الا ای آهوی وحشی کجاییدو تنها و دو سرگردان دو بیکسبیا تا حال یکدیگر بدانیمکه می?بینم که این دشت مشوشکه خواهد شد بگویید ای رفیقانمگر خضر مبارک پی درآیدمگر وقت وفا پروردن آمدچنینم هست یاد از پیر داناکه روزی رهروی در سرزمینیکه ای سالک چه در انبانه داریجوابش داد گفتا دام دارمبگفتا چون به دست آری نشانشچو آن سرو روان شد کاروانیمده جام می و پای گل از دستلب سر چشمه?ای و طرف جویینیاز من چه وزن آرد بدین سازبه یاد رفتگان و دوستدارانچنان بیرحم زد تیغ جداییچو نالان آمدت آب روان پیشنکرد آن همدم دیرین مدارامگر خضر مبارک?پی تواندتو گوهر بین و از خر مهره بگذرچو من ماهی کلک آرم به تحریرروان را با خرد درهم سرشتمفرحبخشی در این ترکیب پیداستبیا وز نکهت این طیب امیدکه این نافه ز چین جیب حور استرفیقان قدر یکدیگر بدانیدمقالات نصیحت گو همین است مرا با توست چندین آشناییدد و دامت کمین از پیش و از پسمراد هم بجوییم ار توانیمچراگاهی ندارد خرم و خوشرفیق بیکسان یار غریبانز یمن همتش کاری گشایدکه فالم لا تذرنی فردا آمدفراموشم نشد، هرگز همانابه لطفش گفت رندی ره?نشینیبیا دامی بنه گر دانه داریولی سیمرغ می?باید شکارمکه از ما بی?نشان است آشیانشچو شاخ سرو می?کن دیده?بانیولی غافل مباش از دهر سرمستنم اشکی و با خود گفت و گوییکه خورشید غنی شد کیسه پردازموافق گرد با ابر بهارانکه گویی خود نبوده?ست آشناییمدد بخشش از آب دیده?ی خویشمسلمانان مسلمانان خدا راکه این تنها بدان تنها رساندز طرزی کآن نگردد شهره بگذرتو از نون والقلم می?پرس تفسیروز آن تخمی که حاصل بود کشتمکه نغز شعر و مغز جان اجزاستمشام جان معطر ساز جاویدنه آن آهو که از مردم نفور استچو معلوم است شرح از بر مخوانیدکه سنگ?انداز هجران در کمین است

    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ